نریماننریمان، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

نریمان دلیل زندگی بابا و مامان

عکس

سلام عزیزم امروز روز مادر بود ممنونم به خاطر هدیه زیبایی که با بابایی واسم خریده بودی اصلا راضی به زحمت نبودم مامانی ساعت 6 رفتیم با هم شیرینی و گل خریدیم بعدشم رفتیم   آرایشگاه خاله لیلا که با هم بریم سر خاک مامان جون قربونت برم که گلها رو ازم گرفتی و خودت گذاشتی سر خاک تازه میگفتی شیرینی هم خودم میگیرم جلو بقیه ولی سنگین بود واست   اینجا جایی که مامان جون راحت خوابیده شما هم میخواستی واسش گل بذاری البته فقط همین گل سالم موند از دستت... همونجور که مشاهده میکنی بقیه گلها رو پر پر کردی ریختی اونجا.... در راه برگشت به خونه اینجوری نشستی کف م...
23 ارديبهشت 1391

مادر

  مادر: مادر يعني به تعداد همه روزهاي گذشته تو ، صبوري مادر يعني به تعداد همه روزهاي آينده تو ، دلواپسي مادر يعني به تعداد آرامش همه خوابهاي کودکانه تو، بيداري ! مادر يعني بهانه بوسيدن خستگي دستهايي که عمري به پاي باليدن تو چروک شد ! مادر يعني بهانه در آغوش کشيدن زني که نوازشگر همه سالهاي دلتنگي تو بود ! مادر يعني باز هم بهانه مادر گرفتن . . .   این روز زیبا بر همه مادران صبور مبارک .  برای  مادرانی که در آغوش خاک آرمیده اند تو نيستي که ببيني چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاري است چگونه عکس تو در برق شيشه ها پيداست چگونه جاي تو در جان زندگي سبز است ...
22 ارديبهشت 1391

بازم کیک تولد

سلام سلام گل پسر دوباره یه روز دیگه و یه کیک دیگه و یه تولد دیگه!! بعد از تموم شدن فشفشه ها بماند که چند بسته کبریت مصرف شد که آقا نریمان فوت کنه و دست بزنه و هورا بکشه واسه خودش  (توی خونه شمع نبود هرچند بازم فرقی نمیکرد) اینم از عکسای این تولدتون   داری واسه عروسکات توضیح میدی که تولده البته با زبونی که فقط خودت بلدی   قربون اون موهای فرفری برم من         بعد هم افتادی به جون کیک و همه طرفش رو برش زدی   هم خودت خوردی وهم  به دهان عروسکت بعد هم مامانی بابایی خاله و ماد...
22 ارديبهشت 1391

کلمه جدید

سلام مامانی از یکی دو  روز پیش تا حالا یه کلمه جدید یاد گرفتی  وقتی یه کار بد میکنی من با صدای بلند و البته با عصبانیت میگم: لااله... شما هم انگار نه انگار که دارم دعوات میکنم با بیخیالی تکرار میکنی: میگی لالالالالاه اونوقته که من میترکم از خنده و با این کارم این مجال رو بهت میدم که کار بدت رو تکرار کنی!!!  اصلا نمیتونم جلو خودم رو بگیرم همه کارهات خنده داره  گلم  وقتی از دستت عصبانیم و میخوای از دلم درآری خودت رو پرت میکنی توی بغلم به زور باهام کشتی میگیری آخه عشقت رو به هر کس میخوای بیان کنی باهاش کشتی میگیری الان یک هفته...
20 ارديبهشت 1391

بازم عکس

سلام گل پسر توی این پست مثل پست قبلی باز عکسای قشنگت رو گذاشتم با این تفاوت که یه کم درباره عکس توضیح میدم هر روز به مامان کمک میکنی و واسم جارو میزنی!!!! متوجه هستی که؟؟؟   کمک میکنی!!! و اصلا نمیذاری مامان دست به جارو بزنه!! در ضمن روی دیوار رو داشته باش!! اثر هنری نریمان قبادی !!!     توی آشپزخونه بودم که خاله اومد صدام کرد؟؟!!! گفت بیا نریمان رو ببین!! وقتی اومدم این صحنه رو دیدم عروسکت رو در حالی که یکی از دستات زیر سرش بود رو بغل کرده بودی با هم کارتون میدیدین و در ضمن هر سه چهار ثانیه...
18 ارديبهشت 1391

عکسهای آقا نریمان

سلام پسرم توی این پست نمیخوام زیاد حرف بزنم فقط عکسات رو میذارم چون عکسا گویای همه چیزه این جای اثر دست قشنگت روی دیوار آشپزخونه هست البته این رنگ قابل شستشو هستااااا!!!! اون وسط مسطا هم دست خاله جونه     آقا نریمان در حال غذا دادن به ماشااله خان     آقا نریمان و آروین جون  پسر عمه فرناز نریمانم در حال خوردن توت     اینم درخت شاه توت خونمونه که آروین ازش بالا رفته تا واست توت بچینه     قربون پسر مظلومم برم من البته توی این عکس ...
6 ارديبهشت 1391

to dear nikita

امروز ٢١ فروردین١٣٩١ و ١٠ اپریل ٢٠١٢ هست یه روز زیبا چون خواهرزاده عزیز من تو این روز قشنگ چشمای قشنگش رو به دنیا باز کرد  از اون روز ١١ سال میگذره ونیکیتای من واسه خودش خانومی شده الان دوسال میشه که از نزدیک ندیدمت هر چند که عکسها و فیلمهات رو ایمیل میکنی واسم ولی دوست دارم بغلت کنم و ببوسمت نمیدونی چقدر چشم به راهم و روزها رو میشمارم که خرداد از راه برسه و شما بیاین  خیلی خیلی دوست دارم نیکیتای عزیزم (از طرف خاله لیلا خاله لاله نریمان و هر کس که توی ایرانه و عاشق تو)        این عکسها رو ببین   ...
21 فروردين 1391