نریماننریمان، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

نریمان دلیل زندگی بابا و مامان

تابستون90

تیرماه بودکه خاله فرح و خاله مژده واسه سالگرد فوت مادرم اومدن خاله فرح هر روز کیانا و نریمان رو میبرد توی حیاط و با هم آب بازی میکردن البته آب بازی که نه.......  خاله فرح با شیلنگ آب میریخت روی اون دوتا و اونا هم ذوق میکردن و هی جیغ میزدن آخه نریمان عاشق آب بازی و حمام رفتنه  آروین پسر عمه فرناز که نریمان عاشقش هست  هم هر روز میومد و باهاشون بازی میکرد   این دختر خوشکل هم ماهک خانوم هست که وقتی میاد خونمون و نریمان میبینه که با شیشه شیر میخوره میره شیشه خودش رو میاره که اونم شیر بخوره هرچند که اصلا نمیخوره ولی میخواد کم نیا...
18 بهمن 1390

نیومدن خاله مژگان

امسال خاله مژگان نیومد یعنی هنوز راه رفتن نریمانم رو ندیده نریمان آهنگ منصور رو که باری باخ میخونه رو دوست داره و روی اون خیلی قشنگ میرقصه و کم کم یه کلمه هایی مثل:  آیین (آروین) پسر عمه نریمان ادا(یلدا) دختر عمه نریمان اداد(فرزاد) اسم بابایی نریمان آده(لاله)اسم مامانی نریمان ...
18 بهمن 1390

سیزده بدر 1390

روز سیزده بدر با خانواده دایی مجید و خانواده پسر خاله فرشاد اینا رفتیم بیرون خیلی خیلی خوش گذشت ولی صبح فوق العاده سرد بود نریمان رو کلی پوشونده بودم ولی کم کم گرم شد  آقا نریمان تاب رو اشغال کرده بود و اجازه به کسی نمی داد ازش استفاده کنه   ...
18 بهمن 1390

عید90 و جشن تولد آقا نریمان

بازم عید رسید بازم سال جدید و دومین بهار عشق زندگی من نیمه های شب سال تحویل شد و کوچولوی من توی خواب ناز بود بیدارش نکردم که اذیت شه ولی کلی بوسیدمش امیدوارم صد تا بهار رو ببینه همونطور که گفتم جشن تولد نریمان رو واسه 5 فروردین برنامه ریزی کرده بودیم مهمونا رو دعوت کردیم ولی خاله فرح و خاله مژده نیومدند جاشون خیلی خیلی خالی بود جشن به خوبی برگزار شد خیلی خوش گذشت نریمان هم پسر خوبی بود و اصلا مامانی رو اذیت نکرد الهی قربونش برم اینم کیک آقا نریمان هست البته آقای شیرینی فروش به جای رنگ قرمز رنگ صورتی زده که باعث عصبانیت من شد   اینم عکسایی که بعد از تولد ازش ...
18 بهمن 1390

اولین مسافرت به بندر عباس

آواخر اسفند 89 یعنی 20 اسفند چمدونها رو بستیم که بریم به سمت بندر عباس خونه دایی آرمان آقا نریمان بماند که توی راه آقا نریمان چقدر گریه کرد و ماشین خراب شد وای روز خسته کننده ای بود ولی وقتی به بندر رسیدیم خستگی از تنمون دراومد خیلی بهمون خوش گذشت نریمان رو بردیم کنار دریا کلی آب بازی کرد و شن خورد!!!!!!!!!!! آخرشم با گریه اومد خونه مثل اینکه تا شب میخواست اونجا بمونه اینم عکسای آقا نریمان کنار دریا تازگیها کلاغ پر رو یاد گرفتی و از همون اول دست میزنی که ما بگیم نریمان که پر نداره ... کلاغ : په اتل متل هم با اشاره بلدی بخونی   ...
17 بهمن 1390

تولد یک سالگی گل پسرم

بهمن ماه رو خیلی دوست دارم چون تولد دوتا از عزیز ترینهام توی این ماه هست ٢٢ بهمن همسر خوبم ٢٨ بهمن پسر ماهم روز ٢٢بهمن ٨٩ بارون شدیدی میومد خیلی هم هوا سرد بود با بابایی آقا نریمان و خاله لیلا رفتیم بیرون ولی اصلا نتونستیم از ماشین پیاده شیم اما کلی خوش گذشت چای داغ توی این هموا خیلی میچسبه یه کیک کوچولو واسه بابایی خریدیم و یه جشن چهار نفره گرفتیم نریمان هم که تازگیها با کمک انگشت ما راه میره کلی واسه بابایی رقصید الهی قربون پسر شادم برم که توی همه عروسی ها و جشنها در حال رقصیدن هست   کم کم به قشنگ ترین روز دنیا یعنی ٢٨ بهمن نزدیک میشدیم تصمیم داشتم یه جشن بزرگ بگیرم ولی به احترام خاله خودم که ...
17 بهمن 1390

یه روز خیلی خیلی بد

نریمان توی ماه یازدهم زندگی قشنگش یه روز از خواب که بیدار شد تب خیلی خیلی شدید داشت به طوری که نمی تونست چشماش رو باز نگه داره اون روز پنج شنبه بود و دکتر خودش نبود ناچارا رفتیم پیش یه دکتر دیگه اون آقای دکتر هم خیلی مسن بود و کل موهاش سفید آقا نریمان هم از اول که وارد مطب شدیم گریه کرد تا آخرش !!!!!!!!!!!!!!!!!! خلاصه دکتر بعد از کلی معاینه گفت که سرما خورده!!! وقتی اومدیم خونه متوجه شدم نریمان هیچ نشونه دیگه ای از سرماخوردگی نداره فقط تب داشت روز جمعه هم گذشت صبح روز شنبه تب نریمان پایین اومد البته بماند که این دو شب تا صبح بیدار بودم و اونو پا شویه میکردم خلاصه یهو بدن نریمان رو که نگاه کردم دیدم پر شده از دونه های ری...
17 بهمن 1390

دندان آقا نریمان

آقا نریمان من جدیدا یاد گرفته کخ وقتی آتیش رو بهش نشون میدیم با انگشت ی که تکون میده بهمون میفهمونه که آتیش نه ه ه ه اوایل پاییز ٨٩ دهان آقا نریمان شروع به آبریزش کرد بهم گفتند که میخواد دندون در بیاره هر چیزی رو که پیدا میکردی باهاش لثه ها ت رو میخاروندی تا اینکه یه روز که بهت غذا میدادم قاشق به یه چیز خورد و یه صدای کوچولو داد وقتی نگاه کردم دیدم یه دندون کوچولو بیرون زده از خوشحالی یه جیغ بلند کشیدم بعد هم در تدارک درست کردن آش دندونی شدیم و یه جشن گرفتیم و همه اقوام و دوستان اومدن و زدیم و رقصیدیم     ...
14 بهمن 1390

عکسهای آقا نریمان

این عکسها رو همون موقع که خاله مژگان ایران بود ازت گرفتم     اینجا رفته بودیم پیک نیک با خاله مژگان اینا خیلی خوش گذشت     اینجا هم یهو وسط تابستون یک بارون شدید شروع به باریدن کرد تو هم اولین بار بود بارون رو میدیدی خیلی هیجان زده شده بودی       ...
14 بهمن 1390