مادر
مادر:
مادر يعني به تعداد همه روزهاي گذشته تو ، صبوري
مادر يعني به تعداد همه روزهاي آينده تو ، دلواپسي
مادر يعني به تعداد آرامش همه خوابهاي کودکانه تو، بيداري !
مادر يعني بهانه بوسيدن خستگي دستهايي که عمري به پاي باليدن تو چروک شد !
مادر يعني بهانه در آغوش کشيدن زني که نوازشگر همه سالهاي دلتنگي تو بود !
مادر يعني باز هم بهانه مادر گرفتن . . .
این روز زیبا بر همه مادران صبور مبارک
برای مادرانی که در آغوش خاک آرمیده اند
تو نيستي که ببيني
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاري است
چگونه عکس تو در برق شيشه ها پيداست
چگونه جاي تو در جان زندگي سبز است
.
.
.
تو نيستي که ببيني
چگونه با ديوار
به مهرباني يک دوست از تو مي گويم
تو نيستي که ببيني چگونه از ديوار
جواب مي شنوم
تو نيستي که ببيني چگونه دور از تو
به روي هرچه در اين خانه ست
غبار سربي اندوه بال گسترده است
تو نيستي که ببيني دل رميده من
بجز تو ياد همه چيز را رها کرده است
غروب هاي غريب
در اين رواق نياز
پرنده ساکت و غمگين
ستاره بيمار است
دو چشم خسته من
در اين اميد عبث
دو شمع سوخته جان هميشه بيدار است
تو نيستي که ببيني...
تو نيستي که ببيني...
مادرم
13 سال است که این روز را با یک دسته گل زیبا که با روبان سیاه تزیین شده بر سر مزار پاکت جشن میگیریم...
دوستت دارم