خرید کردن با آقا نریمان
سلام عزیزم
دیروز با خاله لیلا و خاله سعیده دوست مامانی رفتیم خرید
البته با تو که نمیشه گفت خرید وای وای وای اگه بدونی چه بلایی بر سر ما آوردی بس که از پله برقی بالا و پایین رفتیم سرگیجه گرفته بودیم البته این کار رو به نوبت انجام میدادیم تا همه به خریدهامون برسیم
شما هم که هر بچه ای رو میدیدی باهاش دو ساعت حرف میزدی و نمیدونم چی تعریف میکردی که این قدر هیجان زده میشدی
راستی دیشب دوتا کلمه جدید تونستی بگی اول اینکه میخواستم واست سوسیس درست کنم که اومدی توی آشپزخونه با خوشحالی گفتی شوشی
دیگه اینکه با یه ملاقه توی یه کاسه میزدی بهت گفتم چی درست میکنی واسه مامان که گفتی پویو
وای نمیدونی این دوکلمه رو چقدر قشنگ گفتی میخواستم از خوشحالی جیغ بکشم ولی نمیشد میدونی چرا؟
چون ساعت ٣ نیم شب بود و بابا خواب بود ولی شما تا ساعت ٦ صبح با کمال آرامش آب بازی میکردی
چند روز هست که بداخلاق شدی نمیدونم چرا؟
هرچی واسه از شیر گرفتنت اذیتم نکردی حالا داری تلافی میکنیا
نکن این کارا رو پسر گلم
الانم طبق معمول با پدرتون کشتی کج تماشا میکنی اگر هم کانال رو عوض کنیم زمین و زمان رو بهم میزنی از دست تو