تولد یک سالگی گل پسرم
بهمن ماه رو خیلی دوست دارم چون تولد دوتا از عزیز ترینهام توی این ماه هست
٢٢ بهمن همسر خوبم
٢٨ بهمن پسر ماهم
روز ٢٢بهمن ٨٩ بارون شدیدی میومد خیلی هم هوا سرد بود با بابایی آقا نریمان و خاله لیلا رفتیم بیرون ولی اصلا نتونستیم از ماشین پیاده شیم اما کلی خوش گذشت چای داغ توی این هموا خیلی میچسبه
یه کیک کوچولو واسه بابایی خریدیم و یه جشن چهار نفره گرفتیم نریمان هم که تازگیها با کمک انگشت ما راه میره کلی واسه بابایی رقصید الهی قربون پسر شادم برم که توی همه عروسی ها و جشنها در حال رقصیدن هست
کم کم به قشنگ ترین روز دنیا یعنی ٢٨ بهمن نزدیک میشدیم تصمیم داشتم یه جشن بزرگ بگیرم ولی به احترام خاله خودم که شوهرش رو از دست داده بود جشن رو واسه ٥
فروردین برنامه ریزی کردیم توی اون روز یه جشن خودمونی با حضور مادر جون خاله و بابایی گرفتیم با این وجود خیلی خوش گذشت
اینم کیک کوچولوی پسرم
راه رفتن عجیب نریمان
دقیقا 1 هفته بعد از یک سالگی یه روز صبح که نریمان از خواب بیدار شد با کمال تعجب دیدم خودش به تنهایی مسیر اتاق خودش تا آشپزخونه رو رفت این مسیر خیلی طولانی هست که تعجب کردم آخه تا شب قبل فقط یه مسیر کوتاه در حد 10 قدم میرفت خیلی خوشحال شدم