عکسهای تابستان 91
سلام گل پسرم خوبی اصلا این تابستان نتونستم آپ کنم من و ببخش
چندتا دلیل داشت
1.کل روز با خاله مژگان اینا بودیم تا آخر شب وقتی هم میومدیم خونه کلی خسته بودیم
2.یه مدت کم هم نت مشکل نمیتونستم کانکت شم
به هرحال عکسات رو میذارم خودش گویای همه چیزه
توی این مدت یه اتفاق بد هم افتاد اونم شکستن دوباره دندونت بود با خورن یخمک
وای خدایا خیلی بد بود آخه باز باید میرفتیم دندون پزشکی و گریه سوزناک تورو تحمل میکردم ولی گذشت....
توی تابستون هم تولد نیکا بود و هم رفتن به مسافرت با خانواده خاله مژگان
شب تولد نیکای عزیز
چون شما عاشق کیک تولد هستین با بابایی رفتین توی آشپزخونه و به خامه های کیک دست برد زدید
محمد پسر دایی مجید که تورو خیلی دوست داره
از رقص هم که اصلا کم نیاوردی تمام شب رو پابه پای همه رقصیدی
اینم مرحله آخر جشن بود
چوب زدن به عروسک پنیادا و خوردن شکلاتهای خوشمزه
چند روز بعد از تولد رفتیم به شهر زیبای اصفهان
توی راه یه جای زیبا توقف کردیم تا یه کم استراحت کنیم
ولی شما و نیکا خانوم بس که آب پاشیدین بهمون زود رفتیم
تازه کلی هم زمین خوردی و خودتو گلی کردی...
بابایی, نیکیتا, نیکا و نریمان
که تا سه دور نزدی پیاده نشدی!!!!
آخرشم با قهر و گریه از پیتیکو (یعنی اسب به زبان نریمانی) پیاده شدی!!!!
بابایی مامانی نریمان
عمارت عالی قاپو
وای که چه جای زیبایی بود!!!
زاینده رود خشک!!!!!
دوست دارم پسرم