سیزده بدر 1391
سلام مامانی خوبی من و ببخش چند روز هست که آپ نکردم امروز که این پست رو میذارم چند روزی از سیزده بدر میگذره ولی هنوز حاطرات خوبش تازه هست
هر چی بگم که اون روز چقدر خوش گذشت کم گفتم البته هم به شما آقا نریمان گل و هم به بقیه
امسال هم مثل پارسال بامادر جون و خانواده دایی مجید و خانواده پسرخاله بنده رفتیم بیرون این پسر خاله من با هر کی بیرون میره به طرف خیلی خوش میگذره بس که میخندونتمون
شما هم که ماشاا... اون روز انرژی زیادی داشتی و کل روز بجز یکی دو ساعت که ناهار خوردی و خوابیدی بقیه رو بازی کردی و میرقصیدی میدونی با کی؟
با ثنا!!!!!!!!!!!!
همون که واست تعریف کردم که یه جورایی با هم خواهر و برادرینا
هر دوتایی با هم بدمینتون بازی میکردین و عجب ذوقی هم میکردین
این عید هم گذشت با تمام خوشی و دوباره همه رفتن به زندگی برسن
انشاا.... همیشه سالم باشی و خوش
آقا نریمان و دایی مجید
بازم نریمان و دایی مجید در حال رقص
فکر کنم هر چی سنگ اونجا بود جمع کردی!!!
سنگها رو به ثنا میدادی اونم پرت میکرد اونطرفتر
اینم بابایی و نریمان و ثنا خانوم خوشکل