نریماننریمان، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

نریمان دلیل زندگی بابا و مامان

تنها دلیل زندگی(( نریمان))

 

 niniweblog.com

 

 niniweblog.com

 

 

تقدیم به

  عشق زندگیم

 فرزاد

و

دلیل زندگیم 

نریمان

 

 

 

 

 

 

(((دستانم تشنه دستان توست

شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم....

 با تو می مانم بی آنکه دغدغه فرداها را داشته باشم

زیرا می دانم فردا بیشتر از امروز دوستت خواهم داشت)))

 

 

 

 

 

 

تقدیم به همه پسر دارها

  پسر داشتن حس شیرینیه که من تجربه اش کردم و بارها خدا رو به خاطرش شکر میکنم.... دنیای معصوم وکودکانه اش به من که یک زن هستم حس آرامش عجیبی میده....  وقتی که از همه مرد های زندگیم نا امید میشم و به یه گوشه پناه میبرم، یه مرد کوچولو میاد پیشم که نه شوهرمه ، نه پدرمه، ونه برادرم. اون تنها عشق زندگی منه که بادستای کوچولوی مردونه اش موهام رو نوازش میکنه و برای اینکه غصه هام رو فراموش کنم، با صدای قشنگش توی گوشم میگه : مامان، امروز موهات چقدر قشنگ شده ....... وتوی اون ثانیه هاست که من اوج میگیرم وبا تنها عشق زندگیم از ته دل میخندم.... آره .....تنها عشق زندگی من اون چشمای قشنگ مردونه ست که با نگاهش فریاد میزنه :م...
17 خرداد 1394

عکسهای مرد کوچک من

الهی مامان قربون این ناز کردنت شه دلم واسه این سن بودنت تنگ شده مرد کوچک من😍   خرداد 92 گرگان وای که چه جنگل زیبایی بود خرداد 92 گرگان  قربونت برم که از چیزی نمیترسی و با عشق به این هاپو غذا دادی خرداد 92 ساحل زیبای بابلسر میدونی چرا مثل موش آبکشیده شدم آخه از جت اسکی افتادم توی دریا😂😂😂😂 دفتر کار بابایی  یه مدت گیر میدادی که با بابایی میخوام برم سر کار پول بیارم!  دلم واسه این موهای فر فریت تنگ شده  اینجا با کیانا حرف میزنی  آخرم نفهمیدم چی گفتی بهش.. شهر بازی با دوست خوشگلت ماهک خانوم عکس آتلیه ای زیبات که عاشقشم ...
18 ارديبهشت 1394

بالاخره اومدم بعد از 2 سال و 3 ماه 😊

سلام عزیز مامان  واقعا معذرت میخوام  ولی یه مشکل پیش اومده بود نی نی وبلاگ اجازه ورود رو بهم نمیداد رمز عبور رو فراموش کرده بودم ایمیل هم کار نمیکرد واسه رمز جدید خلااااصه ببخش من رو عشقم این دو سال مثل برق گذشت تو اونقدر بزرگ و شیطون شدی اونقدر اتفاقهای تلخ و شیرین توی این مدت افتادو..... متاسفانه آقاجون مهربونت رو که خیلی دوستش داشتی ناگهانی از دست دادی و تا مدتها فکرت درگیر این موضوع بود آخه خیلی وابسته بودی بهش  فوت پدرم روی تو بدترین تاثیر گذاشت میدونم عشق مامانی.....   ممنونم از دوستای خوبم با اینکه میدونستن من نیستم ولی فراموشم نکردن نریمان من بزرگ شده  ای...
13 ارديبهشت 1394

تولدت مبارک عشق مامان

سلام پسرم بعد از ماهها اومدم و آپ کردم اونم اولین ساعات سومین سال میلادت چشک به هم زدیم تو سه ساله شدی و این سه سال با همه سختی آسونی تلخی و شیرینی گذشت......... پسرک من کلی شیطون شدی نمیدونم چی بنویسم بعد از مدتهاااااااا فقط میتونم عکس بذارم که خودش گویای همه چیزه این یه سری از عکسا بود که نزده بودم الان توی خواب ناز هستی چون ساعت00:28 28 بهمن 91 هست قول میدم فردا که بیدار شدی عکسای جدیدی بندازم ازت و بذارم اینجا تا دوستای گل هم ببینن در ضمن ا...
28 بهمن 1391

عکسهای تابستان 91

سلام گل پسرم خوبی اصلا این تابستان نتونستم آپ کنم من و ببخش چندتا دلیل داشت 1.کل روز با خاله مژگان اینا بودیم تا آخر شب وقتی هم میومدیم خونه کلی خسته بودیم 2.یه مدت کم هم نت مشکل نمیتونستم کانکت شم به هرحال عکسات رو میذارم خودش گویای همه چیزه توی این مدت یه اتفاق بد هم افتاد اونم شکستن دوباره دندونت بود  با خورن یخمک وای خدایا خیلی بد بود آخه باز باید میرفتیم دندون پزشکی و گریه سوزناک تورو تحمل میکردم ولی گذشت.... توی تابستون هم تولد نیکا بود و هم رفتن به مسافرت با خانواده خاله مژگان شب تولد نیکای عزیز چون شما عاشق کیک تولد هستین با بابایی رفتین توی آشپزخونه...
17 مهر 1391

خاله مژگان اومده

سلام پسرم با یک ماه تاخیر بالاخره اومدم آپ کردم آخه خاله جون اومده و اصلا وقتی نمی مونه تا به وبلاگت سر بزنم و شما هم با نیکیتا و نیکا سرگرمی که اصلا ازشون جدا نمیشی!!! روزای اول یه کم خجالتی بودی و باهاشون راحت نبودی ولی این روزا دیگه از دست تو آسایش ندارن بخدا هر روز انتظار داری بری باهاشون بازی کنی البته خونه اونا رو هم بهم بریزی حتی دیگه لازم نیست منم بیام خودت تنها با خاله لیلا میری اونجا و بعد هم با گریه برمیگردونمت...... خیلی از شبها با هم میریم پارک و با نیکا حسابی بازی میکنی انصافا اونها هم هواتو دارن راستی خاله جون امسال هم  با یه چمدون بزرگ سوغاتی مخصوص آقا نریمان تشریف آوردن و ما رو خجالت دادن مرسی ...
29 شهريور 1391

نریمان و ماهک

سلام مامانی چند روز پیش ماهک خانوم با مامانش اومدن خونمون و دوتایی از ٢ بعد از ظهر تا ٨ شب یکسره بازی کردین و کلی بهتون خوش گذشت   از آب دادن به باغچه شروع کردین تااااا شستن ماشین و...  بعد هم هر دوتایی شدین دوتا موش آب کشیده   (بعضی از عکسها به خاطر آفتاب واضح نیست)   ((کارواش نریمان و ماهک)) بعد از کلی بازی مثل دوتا فرشته...   بابایی واسه این کارا هست که میگم دوستت دارم         ...
27 خرداد 1391

بابائی دوست دارم

سلام بابائی بابائی اينا همش توی دل منه ولی مامانی مينويسه: بابائی  وقتی تو هم مثل من نی نی ميشی و با من حرف ميزنی خيلی دوست دارم... بابائی وقتی از سر کار خسته ميای خونه و ميگی:  عمر من کجاست؟؟؟؟؟ خيلی دوست دارم... بابائی وقتی هر روز و هر ساعت به خدا ميگی:   خدايا از اينکه نريمان رو به ما دادی شکر... خيلی دوست دارم... بابائی وقتی ميخوام يه خرابکاری کنم و مامانی عصبانی ميشه!!! بعد ميای ميگی:  بذار پسرم هر کاری دوست داره بکنه خيلی خيلی دوست دارم... و ....   بابائی مي‌خواهم وقتی قدم اندازه تو شد و بزرگ شدم مثل تو باشم ... ...
15 خرداد 1391

نریمان من دوباره نی نی شده

سلام نی نی من  الهی فدات شم حالا که دوسال و نیمه هستی یادت اومده که با شیشه آبمیوه بخوری تازه اونم توی تخت خودت که تا حالا حتی یکبارم توی اون نخوابیدی فقط واسه بازی میرفتی اون تو که منم مجبور شدم نرده های یک طرف رو بردارم که مجبور نشی ازش بالا بری آخه چند بار در حین ارتکاب به جرم دیده بودمت به شیشه شیر میگی نی نی هههههه فوری هم میری توی تختت تازه ادای نی نی ها هم درمیاری و ناز میکنی انتظار داری نازت هم بخریم وای که چقدر خوشمزه میشی وقتی اینکار رو میکنی مامان!!!!!!!! یه چیز دیگه وقتی خاله میخواد نماز بخونه با دو میری کنارش و یه چادر یا ملحفه یا هرچی که دم دستت باش...
10 خرداد 1391