نریماننریمان، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

نریمان دلیل زندگی بابا و مامان

بازم آب بازی و تولد

سلام مامانی چند روز پست نذاشتم حالا میخوام درد دل کنم چی بگم از دست شما آقا نریمان که چند روزه کارت شده آب بازی توی این سرما  تازه بعدشم که لباساتو در میارم که سرما نخوری دیگه لباس نمیپوشی و همین جور توی خونه میگردی  تا خوابت ببره و اونوقت توی خواب لباسات رو تنت کنم!!! امروز هم ساعت ٦ صبح از خواب بیدار شدی!!!!!!! آخه پسرم تو که میدونی من هیچوقت ساعت ٩ صبح هم بیدار نمیشم چه برسه به ٦ صبح حالا این هیچی من و خواب خوابی کشوندی توی آشپزخونه و دوباره آب بازی  منم از سرما داشتم میلرزیدم همه شعله های گاز رو روشن کردم نمیدونم تو چرا اصلا سردت نمیشه!!!!!!!!!!!! ...
10 اسفند 1390

امان از دست تو

سلام مامان جون نمی دونم از دست تو چیکار کنم  بس که فیلم خشن و کشتی کج نگاه میکنی همه فن اونا رو حفظ میکنی بعد روی منه بیچاره همونا رو پیاده میکنی آخه مامان گناه داره بابایی هم که فقط ذوقت میکنه و میگه پسر پهلوونم اگه یکی از اونا رو به بابایی بزنی میفهمه پهلوون یعنی چی راستی چند شب پیش عروسی پسر خاله من بود و طبق معمول صحنه رو از رقصت خالی نذاشتی   چند روزی هوا خیلی سرد بود و بارونی شما هم که از آب بازی کم نمیاری یک ساعت پای ظرفشویی آب بازی میکنی البته به نظر خودت داری بهم کمک میکنی و ظرف میشوری ...
7 اسفند 1390

تولد خاله مژگانه

امروز 2 اسفنده تولد خاله جون مژگانه خاله جون میدونم که به وبلاگم سر میزنی واسه همین این پست  رو گذاشتم تا از کیلومترها فاصله تولدت رو بهت تبریک بگم و اینکه خیلی خیلی دوست دارم   HAPPY BIRTH DAY TO YOU MY DEAR AUNT & I LOVE YOU SO MUCH ...
2 اسفند 1390

جشن تولد با بچه ها

امروز رفتیم مهد کودک البته اول رفتیم کیکی رو که واسه بهترین پسر دنیا سفارش داده بودم رو بگیرم چند تا بشقاب و چنگال  هم خریدیم     وقتی رسیدیم دایی مجید اومده بود که نگار رو ببره خونه ولی ازش خواهش کردم که جند دقیقه دیگه بیاد چون دوست داشتم اونم توی جشنت باشه خلاصه شایان هم اومد و با بقیه بچه ها یه جشن کوچولو ولی خیلی خیلی خوب گرفتیم عمه جون هم بود وبه همه گفته بود که سنگ تموم بذارن الحق هم که همه مربی ها خیلی زحمت کشیدن موزیک و رقص یه دختر کوچولوی ناز مجلس رو کامل کرد      بعد هم خوردن کیک که الهی شکر به همه هر چند یه کوچولو رسید    ...
29 بهمن 1390

28 بهمن قشنگترین روز دنیا

      امروز قشنگترین روز دنیاست روزی که یکی از فرشتگان آسمون کم شد و امد روی زمین توی خونه ما فرشته ای که با اومدنش یه رنگ و بویی دیگه به زنگی من و بابایی داد الان دوسال  از اون روز میگذره و نریمان من واسه خودش مردی شده این دوسال مثل برق گذشت و چشم بر هم بذاریم روزی میرسه که واست میریم خواستگاری!!!!!!!   این عکس اولین روز زندگی قشنگته اینم عکس دوسالگیته که داری به بابا کمک میکنی و کوبیده درست میکنی راستی مامانی امروز جمعه هست  تصمیم دارم فردا واست کیک بگیرم بریم مهد کودک عمه جون و اونجا...
28 بهمن 1390

دومین روز

  سلام عزیز مامانی اصلا فکر نمیکردم اینقدر آروم باشی چون همه بهم گفته بودن که بچه ها خیلی اذیت میشن وقتی از شیر می گیرمشون واسه همین خیلی استرس داشتم ولی اشتباه میکردم آخه پسر من مثل اسمش پهلوونه ولی شما یعنی آقا نریمان پهلوون دیشب که گریه نکردی هیچ!! امروز هم اصلا سراغ می می رو نگرفتی فقط دوست داری توی بغلم بخوابی چون مامان رو اذیت نکردی و گریه نکردی امروز تمام و کمال هر کار که خواستی انجام دادی ساعت 8:30 از خواب بیدار شدی و همراه بابایی رفتین بیرون  بعد هم که اومدی خونه رفتی توی حیاط و با آقا ماشال  بازی کردی دنبالش کردی و بهش کاهو دادی با این جارو که توی عکسه هم حیاط رو تمیز میکردی!!!...
27 بهمن 1390

از شیر گرفتن آقا نریمان

سلام مامانی الهی قربون پسر صبورم برم میدونی چرا؟ دقیقا ساعت ٢:٣٠ دقیقه بعد از ظهر سه شنبه داشتی شیر میخوردی که یهو تصمیم گرفتم از شیر بگیرمت واسه همین خاله یه کم سس گوجه آورد و منم اونو زدم وقتی برگشتی با تعجب نگاه کردی بهت گفتم اوخ شده سریع بلند شدی نشستی سرت رو گذاشتی روی پات و بغض کرده بودی دلم داشت آتیش میگرفت ولی مامانی باید تحمل کنه بعد هم ازم دوری کردی فکر کنم یه جورایی عذاب وجدان گرفتی و فکر میکنی به خاطر تو اوخ شده رفته بودی پشت مبل و آروم گریه میکردی صدات که کردم پریدی توی بغلم و سرت رو گذاشتی روی سینه ام منم هی بوست کردم بعد هم کارتون برنارد رو واست گذاشتم و کنارت خوابیدم هی تو برمیگشتی طرفم که ...
25 بهمن 1390

3 روز تا تولد 2 سالگی

پسمر خوشکلم سلام امروز یه کم زود از خواب بیدار شدیا زود که میگم منظورم ١٠ صبحه ولی بازم مثل هر روز هیچی نخوردی فقط شیر شیر شیر ..... الان هم طبق معمول جلو تلویزیون دراز کشیدی و کارتون مورد علاقه ات یعنی برنارد رو نگاه میکنی     راستی امروز ولنتاین هست ولنتاینت مبارک عشق مامان     اینم عکسی هست که الان ازت گرفتم   اینم پاپ کرنی هست که قرار بود بخوری ولی....     ...
25 بهمن 1390

تولد بابایی

امروز 22 بهمن 1390 تولد 30 سالگی بابا فرزاد هست هنوز کادویی که واسش سفارش دادم  نرسیده ولی یه چیزی هست که عاشقشه البته همیشه میگه نریمان بهترین کادو هست که بهم دادی   6 روز دیگه هم تولد 2 سالگی  نریمانم هست ...
22 بهمن 1390